جدول جو
جدول جو

معنی ول دادن - جستجوی لغت در جدول جو

ول دادن
(فُ شِ تَ)
رها کردن. آزاد کردن. آزاد گذاشتن.
- ول دادن صدا، در تداول، آواز خواندن. سر دادن صدا. دادوبیداد کردن. آواز برآوردن. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده).
- ولش دادن، در تداول، ول دادن. (لغات عامیانۀ جمال زاده). رجوع به ول دادن شود.
، آزاد کردن کسی از زندان
لغت نامه دهخدا
ول دادن
رهاکردن آزادکردن آزاد گذاشتن، آزاد کردن کسی از زندان. یا ولا دادن صدا. آواز خواندن، داد و بیداد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
ول دادن
((وِ دَ))
رها کردن، آزاد کردن، آزاد کردن کسی از زندان
تصویری از ول دادن
تصویر ول دادن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هل دادن
تصویر هل دادن
فشار دادن چیزی برای حرکت به جلو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قول دادن
تصویر قول دادن
وعده دادن، پیمان کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دل دادن
تصویر دل دادن
کنایه از عاشق شدن، فریفته شدن، دل بسته به چیزی شدن، علاقه پیدا کردن، توجه کردن، دقت کردن، جرئت دادن، دلیر ساختن، برای مثال روی خندان طبیبان دل دهد بیمار را / باغبان بگشا ز ابرو چین که بیمار دلم (دانش - لغتنامه - دل دادن)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طول دادن
تصویر طول دادن
به تاخیر انداختن
فرهنگ فارسی عمید
(تَ شُ دَ)
در تداول عوام دفعالوقت کردن. مماطله. امروز و فردا کردن. سرگرداندن. سردواندن. سرپیچاندن. دفع دادن. به دفع دادن. به دفعالوقت گذرانیدن خواهش کسی را. (یادداشت مؤلف). و رجوع به دول شود
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ رَ کَ دَ)
امرار وقت کردن. به تأخیر انداختن
لغت نامه دهخدا
(شُ دَ)
دفعهً تکان دادن کسی را به قصد افکندن او و بیشتر از جای بلند به گودال و جایی پست، و ظاهراً این معنی بسبب بیمی که از افکندن کسی او را حاصل آیدبرخاسته است، تهدید کردن. ترسانیدن
لغت نامه دهخدا
عاشق شدن دلداده گشتن، علاقه یافتن، توجه کردن دقت نمودن، دلیر ساختن جرات دادن، یا دل دادن وقلوه گرفتن با اشتیاق گرم گفتگو شدن، راز و نیاز کردن (عاشق و معشوق)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هل دادن
تصویر هل دادن
با فشاری دفعی چیزی یا کسی را افکندن، تنه زدن، بسویی راندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ولش دادن
تصویر ولش دادن
ول دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ور دادن
تصویر ور دادن
تعلیم دادن درس گفتن: فلانی... ور میدهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وا دادن
تصویر وا دادن
باز دان پس دادن: (چون بیاید شام و دزدد جام من گویمش واده که نامد شام من) (مثنوی)، رها کردن ول کردن، منقطع گشتن درد موقتا، رضا دادن بکاری که قبلا با آن مخالفت میورزیده اند: (سرش چون رفت خانم نیز وا داد تمامش را چو دل در سینه جا داد) (ایرج میرزا)
فرهنگ لغت هوشیار
سر کسی را بروز دادن مشت کسی را باز کردن اسرار قلبی یا خطای خود را فاش کردن: دست و پایش را گم کرد و نزدیک بود که خود را لوبدهد. یا لو دادن چیزی را یا مالی را. مفت از دست دادن آنرا. یا لودادن ناموس خود را. به بی عفتی تن دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غل دادن
تصویر غل دادن
غلتانیدن چیزی مدور در سطحی
فرهنگ لغت هوشیار
زبان دادن پشت دادن وعده دادن پیمان کردن: برادرم به من قول داده این کار را انجام دهد، قرار دادن مقرر کردن: پس قول بر آن دادند (قریش با عبدالمطلب) که نزدیک آن زن (کاهنه) روند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هول دادن
تصویر هول دادن
ترساندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طول دادن
تصویر طول دادن
امرار وقت کردن، بتاخیر انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دل دادن
تصویر دل دادن
((~. دَ))
عاشق شدن، توجه بسیار کردن، دلیر ساختن، دلداری دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لو دادن
تصویر لو دادن
((لُ دَ))
مشت کسی را باز کردن، اسرار قلبی یا خطای خود را فاش کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هول دادن
تصویر هول دادن
کسی را ناگهان به جلو پرت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قول دادن
تصویر قول دادن
((~. دَ))
وعده دادن، مقرر گردیدن، قرار دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طول دادن
تصویر طول دادن
((دَ))
به تأخیر انداختن، به درازا کشاندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غل دادن
تصویر غل دادن
((~. دَ))
غلتاندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لو دادن
تصویر لو دادن
راز کسی را فاش کردن مشت کسی را باز کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قول دادن
تصویر قول دادن
پیمان بستن، سوگند خوردن
فرهنگ واژه فارسی سره
طولانی کردن، دیر کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از گل دادن
تصویر گل دادن
Bloom, Flower
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از هل دادن
تصویر هل دادن
Jostle, Nudge, Push, Shove, Thrust
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گل دادن
تصویر گل دادن
florescer
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از هل دادن
تصویر هل دادن
empurrar, empurrar suavemente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از هل دادن
تصویر هل دادن
empujar, empujar suavemente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از گل دادن
تصویر گل دادن
blühen
دیکشنری فارسی به آلمانی